گوناگون/ درس زندگي از «آستين نو بخور پلو»




 


 زندگي سلام/ کودک که بودم داستاني به نقل قول از مادربزرگم شنيدم درباره ضرب‌المثل «آستين نو پلو بخور». مادربزرگم مي گفت: «روزي مردي با ظاهري ساده به مهماني مي‌رود. در آن‌جا به او بي‌اعتنايي مي‌شود. روز بعد براي رفتن به آن محفل با همان مهمان‌ها، لباس اعياني مي‌پوشد، توجه زيادي مي‌گيرد و ديگران احترام بيشتري نسبت به روز قبل به او مي‌گذارند. مرد سر سفره که مي‌نشيند به آستينش خوراک مي‌دهد! همه با تعجب مي‌پرسند چه مي‌کني؟ او مي‌گويد که من همان آدم ديروزم ولي امروز مرا صدر مجلس نشانده ايد و ديروز طردم کرديد و ته مجلس جا داشتم. فرق من نسبت به ديروز، فقط همين لباسم است.» قصد دارم در اين مطلب به موضوعي اشاره کنم که همه ما انسان‌ها از کودکي با آن دست‌و‌پنجه نرم کرده و مي‌کنيم.

وقتي خودمان را ناديده مي‌گيريم


از کودکي تمام سعي و تلاشِ‌مان را مي‌کنيم تا مورد تاييد و تشويق همگان باشيم. از ترس تنها ماندن‌مان از نظريات شخصي‌ پا پس مي‌کشيم تا رضايت ديگران را جلب کنيم. از کودکي با ادبيات «صورت‌مان را با سيلي سرخ نگه‌داريم»، آشنا شديم و فهميديم رضايت‌مان بايد در گرو اعتبار و آبروي خانوادگي‌مان باشد. کم کم بزرگ تر که شديم خواستيم هر عقده‌اي را که داشتيم، فرزندان‌مان به جاي ما برآورده کنند. الغرض ما آن قدر به خودمان احترام نگذاشتيم و منزلت‌مان را وصل به داشته‌ها ونداشته‌هاي‌مان کرديم که وقتي خواستيم عروس شويم بايد فلان آرايشگاه را مي‌رفتيم وگرنه ما از عروس فلاني کمتر بوديم و بخت برگشته محسوب مي‌شديم يا وقتي خواستيم دانشگاه برويم، بي‌تأمل صرفا براي گرفتن مدرک به مؤسساتي که مثل قارچ سبز شده‌اند شهريه‌هاي گزاف پرداختيم تا از پسر فلاني کم نياوريم و به ما دختر بدهند. درگير ظواهر شديم و خودِحقيقي‌‌مان را فراموش کرديم و زندگي‌مان را گره زديم به چيزهاي کم ارزش، توقعات و انتظارات نامعقول ديگران ازخودمان. مضطرب شديم و افسرده. ما خودمان را ناديده گرفتيم تا رضايت ديگران را داشته باشيم تا هميشه محبوب باشيم.


با خودمان آشتي کنيم
خلاصه اين‌که ارزشِ ما به اشرف مخلوقات بودن‌مان است، به نام نيک‌مان. براي رهايي از اين اضطراب محبوبيت بايد خودِ واقعي مان را بپذيريم. جامعه به ثروتمندها و به ظاهر باسوادها احتياج ندارد بلکه به انسان‌هايي نيازمند است که باخودِ حقيقي‌شان روبه‌رو شده‌اند. نتيجه ازخودبيگانگي و نفرت ازخود جز احساس پوچي نيست پس براي پيشگيري بايد زندگي‌خودمان را مرور کنيم، ارزش‌هاي دروني‌شده‌مان را مجدد بررسي و در معناي زندگي‌مان درنگ کنيم. با خودمان آشتي کنيم، کتاب‌هاي خودآگاهي بخوانيم مثل کتاب جوجه اردک زشت درون. مهارت‌هاي جديد ياد بگيريم. توقعات معقول را جايگزين انتظارات آرمان‌گرايانه کنيم و بدانيم که قرارنيست در جهان همه چيز و همه‌کس طبق سليقه و ميل ما رفتار کنند.


نويسنده: حانيه سهيل/ روانشناس







مسجدرسول الله\ص\روستاي مازغ بالاباقدمتي يکصدوپنجاه سال

ضرب المثل/ آنان که غني ترند محتاج ترند

داستانک،خدادرهمه جا

داستانهاي طنز بهلول

تصاويربدون شرح ازساختمان سرايدارمدرسه روستا

داستانک /ماجراي عابد مغرور و جوان توبه کار

درسوگ فاطمه زهرا(س)

خودمان ,بايد ,شديم ,کم ,ديگران ,کودکي ,شديم و ,کودکي با ,خودمان آشتي ,با خودمان ,خودمان را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

etemadbenafs1 دانلود خلاصه کتاب javaniranii 108240418 111630653 مجله دانشجویی برنامه ریزی daryaimavaj پلکان ریاضی استاد گپ,استاد چت,لیس گپ,لیس چت,عشق گپ,عشق چت,لیز گپ,لیز چت kasebionline