داستانک/ از ماست که بر ماست





 


يکي بود/ درخت جواني نزد درخت پيري رفت و گفت: «خبر داري که چيزي آمده که ما را مي‌بُرد و از پايمان مي‌اندازد؟»
درخت پير گفت: «برو ببين از ما هم چيزي همراه او هست؟»
درخت جوان رفت و ديد سري از آهن و دسته‌اي از چوب دارد. پس نزد درخت پير برگشت و گفت: «سرش آهن و تنه‌اش چوب است.»
درخت پير آهي کشيد و گفت: «از ماست که بر ماست.»


مسجدرسول الله\ص\روستاي مازغ بالاباقدمتي يکصدوپنجاه سال

ضرب المثل/ آنان که غني ترند محتاج ترند

داستانک،خدادرهمه جا

داستانهاي طنز بهلول

تصاويربدون شرح ازساختمان سرايدارمدرسه روستا

داستانک /ماجراي عابد مغرور و جوان توبه کار

درسوگ فاطمه زهرا(س)

درخت ,ماست ,پير ,داستانک ,چيزي ,رفت ,و گفت ,آهن و ,نزد درخت ,که بر ,رفت و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی فروشگاه اینترنتی اول مارکت زرشک فروش محصولات نانو 98iaa سورنا دریافت خوشمزه ترین مزه ها گروه متفکران آینده سل تل مقالات دانشجویی و دانش آموزی