داستانک/ کدام هستيد؟ شيشه يا آئينه؟!





 


يکي بود/ جوان ثروتمندي نزد عارفي رفت و از او اندرزي براي زندگي نيک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسيد: «چه مي‌بيني؟»
گفت: «آدم‌هايي که مي‌آيند و مي‌روند و گداي کوري که در خيابان صدقه مي‌گيرد.»
بعد آينه بزرگي به او نشان داد و باز پرسيد: «در آينه نگاه کن و بعد بگو چه مي‌بيني؟»
گفت: «خودم را مي‌بينم!»
عارف گفت: «ديگر ديگران را نمي‌بيني، در حالي که آينه و پنجره هر دو از يک ماده اوليه ساخته شده‌اند. اما در آينه لايه نازکي از نقره در پشت شيشه قرار گرفته و در آن چيزي جز شخص خودت را نمي‌بيني. اين دو شي شيشه‌اي را با هم مقايسه کن؛ وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي‌بيند و به آنها احساس محبت مي‌کند. اما وقتي از جيوه (يعني ثروت، کبر، غرور، پليدي يا .) پوشيده مي‌شود، تنها خودش را مي‌بيند. تنها وقتي ارزش داري که شجاع باشي و آن پوشش جيوه‌اي را از جلو چشم‌هايت برداري تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و دوستشان بداري.


مسجدرسول الله\ص\روستاي مازغ بالاباقدمتي يکصدوپنجاه سال

ضرب المثل/ آنان که غني ترند محتاج ترند

داستانک،خدادرهمه جا

داستانهاي طنز بهلول

تصاويربدون شرح ازساختمان سرايدارمدرسه روستا

داستانک /ماجراي عابد مغرور و جوان توبه کار

درسوگ فاطمه زهرا(س)

آينه ,وقتي ,شيشه ,ديگران ,مي‌بيند ,پرسيد ,ديگران را ,را مي‌بيند ,داستانک کدام ,هم مقايسه ,مقايسه کن؛

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دست نوشته بیماریهای مقعدی در زنان مهندسی برق قدرت فروشگاه اینترنتی برترین صهبای صهبا goodcarpetclean مطالب اینترنتی من و پزشک خلاصه کتاب پول و ارز و بانکداری محمد لشکری